سلامممممممممممممممممممممممم
من فکر کنم با تاخیرزیادم همه ی دوستامو نگران کردم بشدتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
اول ازهمه که شماها یه دوست بی عینک دارید که از شر اون وسیله کذایی راحت شدید(بزن کف قشنگه رو ) یکی از دلایل تاخیر مشخص شد .
سعی کردم کمترین میزان کار رو با رایانه داشته باشم چون اذیت میشدم بد.
خب برگردیم به عقب:
16 اسفند گذشته چشمامو لازک کردم وبعدش تا 26 اداره نیومدم ، اون دو سه روزه آخرم خیلی سرم شلوغ بود تمیزی خونه هم موند واسه 29 اسفند طفلی خانومه که اومده بود کمک خونه خودش مونده بود وهمش دلنگرانیش این بود که نرسه خونشو تمیز کنه ،چقدر ستمه واقعا این جبر روزگار خونه ی همه رو تمیز کنی واسه خودت وقت نداشته باشی ...
بعدش با دخترم هفت سینمون رو چیدیم عکسشو بعدا میذارم
مامان جوق وبابا حبیب رفتن مشهد
ما سال تحویلو با من وتو شروع کردیم ، چقدرهم برنامشون جالب بود.
بعدشم رفتیم خونه مامان فاطی اینا وعمو مازیارومریم جون رو هم اونجا دیدیم.
خاله شکوه اینا روز بعد یه سری اومدن خونمون وواسه دخترم علاوه بر عیدی نقدی یه حلقه کمرهم اورده بودن که کل عید ما به آموزش روژین خانوم گذشت .
چندروزی مهمون داشتیم ومهمونی رفتیم بعدم 8 فروردین رفتیم کرج.(به امیددیدار یکی از دوستای وبلاگی که نشد)
از 8 تا 13 فروردین کرج بودیم وخیلی خیلی هم به ما وهم به دخترمون خوش گذشت.
اونجا یه دختر هم سن وسال وهم فامیلی پیدا کرده بود که ساعتهای طولانی باهم بازی میکردن واصلا یاد مادر وپدر نمیافتادند.
اونایی که عاشق گفته های شکرشکن دخترماهستن این قسمت رواز دست ندند.
روز عمل چشم من یکی از بهترین دوستام روژینو ناهار برده بود خونشون واز این لحاظ که اصلا حس نداشتم جواب کارها وسوالاشو بدم لطف خیلی بزرگی بود در حقم خلاصه بحثی داغ پیش اومده بود در خونه ی اونا بین خانوم وآقای خونه واحتمالا کمی ولوم هم بالا رفته بوده در این میان دخترمن دخالت کرده وفرموده بودن :
خاله... دعوا راهکار مشکلات نیست
با گفتگو مشکلاتتون رو حل کنید.
***********
در کرج هم بسی لذت بردیم از کلام شیرین این دختر
روز نخست عمه افسانه از سرکار برگشت (ایشون سوپروایزره بیمارستان کمالی کرجه )
روژین بدو بدو رفته جلوش وبا تحکم : هیچ معلومه تا الان کجاییییییییییییییییییییی؟
*************
روز بعد در پارک ورو به یه خانوم غریبه که رو دستگاههای ورزشی کار میکرده : شما دارین اشتباه انجام میدین اینطوری نیست اینجوریههههههه.
خانومه: به تو چه .
دخترم رو به زن عمو: برو بهش بگو اینطور بامن حرف زد خیلی کاره بدیهمن فقط خواستم راهنماییش کنم.
***********
خونه عمه افسانه در حالیکه پویان پسرشون رفته رو پشت بوم
دخترم : ببین عمه من کار ندارم الان پویان رفته اونجا لبه پشت بومم نازکه اگه بیفته مسولیتش با من نیستااااااااااا.
***********
خونه عمو سیامک
زن عمو: روژین جون بازم بیای کرجا ما دلمون برات تنگ میشه.
دخترم: نه دیگه نمیام.
زن عمو:آخه چراااااااااااااااااااا
دخترم : آخه خیلی تحت فشارم گذاشتین.
زن عمو: اههههههههههههههههه مگه چی کردیم بهت گفتیم تی بکش جارو کن ....؟؟؟
دخترم: نه خیلی باهام حرف میزنین دیگه خسته شدم.
*************
خونه عمو سیامک وقتی عمه میتراهم از تهران اومده وبه روژین گفته : منم عمه توام.
دخترم: نه نمیتونم قبول کنم من یه عمه دارم اونم اسمش عمه افسانه اس.
(قابل ذکر است روژین از داشتن عمه محرومه وتموم افراد مذکور عمو وعمه های پدرش هستن گرچه اینقدر بهش محبت داشتن که انگار عمو وعمه ی خودشن ولی این نوشتار صرفا جهت اطلاع بود.)